در آن سفر بیبازگشت کویر مرنجاب چه گذشت؟ اصولا سفر از هر مسیری و به هر طریقی چه زمینی و هوایی و دریایی و … راه و رسم و فرمول خودش را دارد و باید یک سری موارد همیشه لحاظ شده و حتما رعایت شود. دراین میان، شاید برخی از سفرهای هوایی به دلیل احتمال سقوط یا از سفرهای دریایی به دلیل احتمال غرق شدن کشتی به عنوان خطرناکترین انواع سفر یاد شود، اما چون من بخش بزرگی از عمرم را در سفر بودهام، بهویژه سفرهای زمینی و مخصوصا در کویرها و بیابانها، خطرات مختلفی را در رویدادها و اتفاقهای مختلف دیدهام.
سفرهای زمینی، بهویژه سفر به کویر و جنگل، در صورت عدم رعایت اصول پایه و موارد ایمنی میتواند به یک سفر بیبازگشت و بسیار خطرناک مبدل شود. به همین دلیل، تصمیم گرفتم مطلب و البته تجربه و خاطره ای تلخی را برایتان به رشته تحریر دربیاورم که خودم کاملاً به عنوان یکی از اعضای تیم نجات در جریان جزئیاتش بودم.
پس تقویم را بر میگردانیم با سال ۱۳۹۳ و یک ظهر نیمه گرم شهریور ماه …
شرح حادثه تلخ کویر مرنجاب
یکشنبه ۱۶ شهریور (سال ۱۳۹۳) ساعت ۱۱:۳۰ در محل کارم بودم که موبایلم زنگ خورد. آن طرف خط «شبیر محمدیان» بود. سریع رفت سر اصل مطلب و گفت دو تا از دوستان اهل رودهن در کویر مرنجاب گم شدهاند. شبیر گفت دارد برای کمک به مرنجاب میرود و پرسید که آیا من میتوانم او را همراهی کنم.
بیدرنگ قبول کردم و عازم منزل شدم. در راه با «امیر معصومی» تماس گرفتم. او هم به گروه ملحق شد. وقتی به خانه رسیدم، بابک (برادرم) تمام لوازم را آماده کرده بود. قرار را در منزل ما گذاشته بودیم. دوستان به سرعت خودشان را به محل رساندند. با «علی بهزادیفر» و «امیر معصومی» به سرعت نقشهها را بررسی کردیم. به گفته شبیر افراد گمشده از چهارشنبه، یعنی ۱۲ شهریور، وارد منطقه شده بودند و دو نفر از چهار نفر، با کمک راننده کامیون مستقر در معدن نمک نجات پیدا کرده بودند و به بیرون از کویر انتقال داده شدند. آنها هم با شبیر تماس گرفتند و گفتند دو نفر دیگر خودرو را ترک کرده و به سمت جلویی کاپوت خودرو حرکت کردند (جنوب غرب). این اطلاعات در ظهر یکشنبه به ما رسید، یعنی چهار روز پس از ورود این افراد به کویر!
با چهار خودرو عازم منطقه شدیم. در بین راه شبیر گفت دو نفری که پیدا شدند در «کلانتری آران» هستند. موفق شدیم با یکی از نجاتیافتهها صحبت کنیم و اطلاعات ارزشمندی از او بگیریم. اول اینکه شب پنجشنبه، این افراد با اینکه آب زیادی به همراه نداشتند خودرو را ترک کردند. تصمیم گرفتیم اول به سمت خودرو حرکت کنیم و با توجه به جهت خودرو گشت را آغاز کنیم. در بین راه «بهراد طوقی»، «امیرحسین رستمی»، «حسن تعویقی» و «هادی توپچی» هم به ما ملحق شدند و با دو خودروی دیگر حوالی ساعت پنج بعد از ظهر به خودروی پرادو در شمال دریاچه نمک رسیدیم. صحنه عجیبی بود. خودرو در باتلاق گیر افتاده بود و تمام درها و کاپوت خودرو باز بود. یک موتور برق بزرگ آنجا رها شده بود. ظاهرا هرچه پیدا کرده بودند را زیر خودرو قرار دادند و کلی از وسایلشان را برای دادن علامت آتش زده بودند. همهچیز به جز آب و غذا!
بیشتر بخوانید: داستان پایان سفر موتور سوار پاریس داکار در بیابانهای ایران
سریعاً خودرو را از باتلاق بیرون کشیدیم. آماده شدیم به سمت غرب حرکت کنیم، اما بعد از کمی حرکت به جلو، خودروها در باتلاق فرو رفتند. با این حال، با تلاش زیاد خودروها را بیرون کشیدیم. امکان حرکت به سمت غرب نبود. تصمیم گرفتیم به سمت جنوب کویر مرنجاب و سپس به غرب و از آنجا به شمال حرکت کنیم و خود را به غرب برسانیم. در بین راه، چند خودرو از اقوام و دوستان گمشدگان به ما پیوستند که اشتباه بزرگی بود که مرتکب شدیم.
تصمیم گرفتیم به صورت دشتبان با خودروها به سمت شمال حرکت کنیم با وجود خودروهای نامناسب و رانندههای ناشی وارد شده به گروه، کار تجسس بسیار سخت شده بود. تا نیمه شب تلاش کردیم تصمیم گرفتیم شب را در آنجا به صبح برسانیم. صبح ماشینهای اضافی را برگرداندیم و تصمیم گرفتیم باتلاقها را دور بزنیم. پس از گشت در منطقه و عبور از چندین رودخانه نمک، به دو ردّ پای تازه برخوردیم گروه به شدت خوشحال شد. دنبال ردّ پیاده به راه افتادیم. بطریهای تازه آب در سمت جنوب غرب در فاصله دور دکلهای دیدبانی دیده میشدند. مطمئن بودیم نفرات را پیدا کردیم. با خودمان گفتیم حتما دکلها را دیده و به سمت آنها حرکت کردهاند. شروع به گشتن کردیم ولی هیچچیزی پیدا نکردیم.
سریعاً با هلیکوپتر تماس گرفتیم و مختصات منطقه را دادیم. بعد از چند دقیقه، هلیکوپتری بالای سرما پرواز کرد. هلیکوپتر به زمین نشست و «آقای عقیلی» هم به ما ملحق شد. سوالات زیادی در ذهنمان خطور میکرد. شب در بالای دکل مستقر شدیم. شب هنگام نیروهایی نظامی متوجه حضور ما شدند که البته ظاهرا در ابتدا ما را با کماندوهای آمریکایی اشتباه گرفته بودند!
شب، به مرنجاب برگشتیم. در کاروانسرا تعداد زیادی اقوام گمشدهها حضور داشتند و در حال کشیدن قلیان و شایع پراکنی بودند. در این زمان، دو نفر پیدا شده که در کلانتری بودند در پروسه بازجویی و کتک خوردن به سر میبردند چون اقوام آقایان به این نتیجه رسیده بودند شاید گمشدهها به قتل رسیدهاند و اینها سکوت کردهاند. چند مامور هلال احمر هم با یک دستگاه آمبولانس در کاروانسرا حضور داشتند که البته در حال استراحت کردن بودند.
از تجسس روز خیلی خسته بودیم. به سرعت خوابیدیم. صبح زود بیدار شدیم و دیدیم که از تیمهای امدادی خبری نیست و تنها ما آنجا بودیم. حوالی ساعت ۱۰ آقای فرماندار به کاروانسرا آمدند. پس از مشورت قرار شد به سمت شمال دریاچه حرکت کنیم و این بار با زدن ردّ به دنبال گمشدهها برویم، اما چقدر میتوانستیم پیاده حرکت کنیم. پشتیبانی به چه شکلی خواهد بود؟
در این فاصله، با هماهنگی آقای «حسن بلوچیان» و با مساعدت آقای فرماندار، ۳ دستگاه موتور چهار چرخ موجود در کاروانسرا برای گروه فرستاده شد. وقتی به محل اولیه خودرو رسیدیم با صحنه عجیب دیگری برخوردیم. کّل دریاچه نمک شده بود. زباله ماشین آنجا نبود و در اطراف پر بود از ردّ پا!
حدود ۲ کیلومتر پیاده به سمت جنوب غرب حرکت کردیم. حدود چهار ردّ پا مشخص بود. پس از ۳ کیلومتر، ردّ پاها محو شدند. با خودم گفتم اگر ردی نبینیم دیگر ادامه نمیدهیم. هوا بسیار گرم بود و چشمانم از شدت آفتاب و عرق میسوخت. بعد از ۵ کیلومتر پیادهروی، ۲ ردّ پا دیدیم و سریعاً با موبایل به دوستان اطلاع دادیم.
تا حدود ۷ کیلومتر ردها را تعقیب کردیم. حوالی ساعت ۲ موتورها به ما رسیدند. پس از تجهیز برای حدود ۱۰۰ کیلومتر (عمدتاً بنزین و آب) گروه به دو تیم تقسیم شدند. ۶ نفر شبیر محمدیان، علی بهزادیفر، بهراد طوقی، امیر معصومی، بابک و مهرداد به دنبال ردّ رفتیم. امیرحسین رستمی و حسن بلوچیان و دیگر دوستان به عنوان تیم کمکی در منطقه ماندند.
تا کیلومتر ۷ ردّ را زده بودیم. با موتورها به آنجا رفته و ادامه مسیر دادیم. بابک و امیر پیاده ردّها را تعقیب میکردند و ما هم با موتورها هر ۱ تا ۲ کیلومتر به آنها میرسیدیم. جهت دقیقا به سمت جنوب غرب و همان جایی بود که ۱ روز قبل آنجا بودیم. در مسیر پشت، شکلات و پاکت سیگار پیدا کردیم. پس از ۱۵ کیلومتر، رشته کوهی نمایان شد. ابتدا فکر کردیم کوههای غرب کاشان است، اما با نزدیک شدن متوجه شدیم یک تپه است با حدود ۵۰ متر ارتفاع در ۱ کیلومتر طول مثل یک دیوار. پس از حدود ۲۰ کیلومتر، متوجه چیزی سفید شدیم به سرعت به سمت آن دویدیم که با صحنه بسیار وحشتناکی روبهرو شدیم.
اطراف تپه پر از ردّ پا بود. پس به سرعت شروع به گشتن اطراف کردیم و ۱ کیلومتر آن طرفتر، جسد فرد دوم را یافتیم. ساعت حدود ۷ بود و هوا رو به تاریکی میرفت. بوی بدی به مشام میرسید و اطراف پر بود از لوازم شخصی، کفش، لباس و … . صحنه بسیار بد و غمانگیزی بود. غروب خورشید و دو انسان رها شده در آنجا منقلبمان کرد. انگار آخر دنیا بود. پس از مشورت، تصمیم گرفتیم از همان راهی که آمدیم برگردیم. حوالی ساعت ۱۰ شب به کاروانسرا رسیدیم. بار بزرگی از دوشمان برداشته شد.
امیدوارم هیچگاه این اتفاق برای هیچ شخصی نیافتد.
بیشتر بخوانید: طبیعت گردی و کاوش در کویر مرکزی ایران
[horizontal_slider url=’tehran/car?has-photo=true’ title=”جدیدترین آگهیهای خودرو”]
نکات مهمی که برای حضور در کویر باید بدانید
در آخر باید بگویم واقعا از گروههای امدادی خبری نبود و اگر هم بود، در جادهها تردد میکردند یا در کاروانسراها مشغول خوشگذرانی بودند. در پایان از همه دوستان بهویژه شبیر، بهراد، امیر رستمی، بهزادیفر، معصومی، حسن تعویقی، حسن بلوچیان تشکر میکنم. من به داشتن این دوستان افتخار میکنم. همین طور باید از وحید پورجمالی که در منطقه حضور داشتند تشکر کنم.
اما برخی موارد آموزشی در کویر که باید بدانید عبارتند از:
- اشتباه ۱: این ۴ نفر با یک ماشین پرادو و بدون راهنما برای اولین بار وارد کویر مرنجاب میشوند
- اشتباه ۲: آنها راه را گم میکنند و در باتلاقهای نمکی گیر میکنند. توجه داشته باشید که تجهیزات و آب و غذا هم ندارند
- اشتباه ۳: بعد از کلی انتظار، تصمیم میگیرند ۲ گروه شوند، ۲ نفر در ماشین منتظر کمک میمانند و ۲نفر بهدنبال کمک میروند
- اشتباه ۴: دو نفری که در ماشین مانده بودند، بعد از مدتی از مسیر چرخهای ماشین به عقب برمیگردند و نزدیکیهای جاده اصلی بیهوش بر زمین میافتند. راننده یک لدر آنها راپیدا کرده و نجات میدهد. دو نفری هم که به دنبال کمک رفته بودند در راه گم میشوند
اما اشتباهات مرگبار آنها چه بود؟
- اشتباه اول: هیچگاه با یک ماشین وارد کویر نشوید. حداقل ۲ یا ۳ ماشین از یک مدل همراه یکدیگر باشید.
- اشتباه دوم: هیچگاه بدون راهنمای مجرب وارد کویر نشوید.
- اشتباه سوم: همیشه حداقل یک و نیم برابر پیشبینی خود آب و غذا و مواد انرژی زا همراه داشته باشید. تجهیزاتی هم چون جیپیاس، موبایل ماهوارهای و … الزامی است؛ به خصوص اگر مبتدی هستید و به محل آشنا نیستید.
- اشتباه چهارم: وقتی گم شدید و ماشینتان گیر کرد، وقتی شناختی از محیط ندارید، به هیچ عنوان از یکدیگر جدا نشوید. حتیالمقدور از سایه ماشین و … میتوانید استفاده کنید. تا گروههای نجات شما را پیدا کنند.
- اشتباه پنجم: اگر پیاده مجبور به حرکت میشوید، نشانهگذاری کنید. با سنگ با چوپ با پارچه، SOS را روی زمین بزرگ بکشید. با ۱۰ – ۱۵ عدد سنگ مسیر حرکت خود را همچون فلش نشانه گذاری کنید —–> و … .
بهترین کار در شرایط آن ۴ نفر، ماندن در ماشین و استفاده به عنوان سرپناه و روشن کردن آتش با لاستیکهای ماشین بود. لاستیک زاپاس را با کمی بنزین میتوان به راحتی آتش زد. آتشی که دودش در پهنه کویر تا دهها کیلومتر به چشم میآمد.
نکته آخر اینکه هرفردی که خودروی شاسی بلند دارد، نمیتواند بدون آشنایی و اطلاعات راهی کویر و بیابان شود. کویر با تمام زیباییهایش با هیچ کس شوخی ندارد، بهخصوص انسانهای مغرور! در نتیجه، مثل این ماجرا دستبهدست دادن چند اشتباه زنجیروار که از بیاطلاعاتی و کمآگاهی حاصل میشود میتواند به قیمت جان انسان تمام شود.
یک پاسخ
چه قدر غم انگیز و ناراحت کننده بود. به خوبی به یاد دارم که برنامه تلویزیونی ای هم از این داستان ساخته شده بود. سه نکته جالب این داستان، کار گروه رسمی امداد بود که همان یکی دو روز اول به پایان رسید و برگشتند. نکته دوم کتک خوردن نجات یافتگان به زم احتمال جنایت کار بودن آنها بود!!!. نکته سوم هم تشخیص نیروی انتظامی محل بود که شما را با کماندو های آمریکایی اشتباه گرفتند که نشانگر کارکشتگی و حرفه ای بودن این عزیزان زحمت کش متوهم دارد. این نمونه کوچکی از مدیریت والای مملکت است که زمانی قرار بود برای کل دنیا برنامه ریزی کنند… دم نویسنده و دوستانشون گرم که زحمت یک سیستم فشل رو چند نفری کشیدند.