امیر حسنزاده با فلسفه «آقای همسایه» به دنیا نگاه میکند. یعنی تلخترین و بدترین داستانهای زندگیاش را جوری تعریف میکند که حس کنیم انگار حادثه و اتفاق مهمی نیفتاده است. کاربر شیرازی دیوار که آگهی آموزش فوتبال و تاکیدش روی آموزش تکنیکهای فردی فوتبال بهانه تماس ما با او شد.
«من در شیراز چهره بودم. بازیکنهای تکنیکی خیلی اهل دویدن و درگیریهای فیزیکی نیستند، اما من هم تکنیکی بودم، هم تا سوت آخر بازی میدویدم. اول توی فوتبال محلات، بعد تیمهای جوانان و بعد هم سر از تیم امید فجر سپاسی درآوردم.
توی امیدها آنقدر خوب بودم که بزرگسالان برق شیراز آمد سراغم و با من قرارداد بست. آن وقتها الگویم کریس رونالدو بود. تقریبا همسن بودیم و همان زمانی که او به منچستریونایتد رفت، من هم با برق شیراز قرارداد امضا کردم.
توی ذهنم اینجوری چیده بودم که هر چقدر رونالدو تو اروپا بالا رفت، من هم توی ایران باید پیشرفت کنم.»
همهچیز به نظر خوب میرسید تا اینکه برق شیراز به دلیل بیپولی منحل شد و مشکلات زندگی بعد از انحلال باشگاه بیشتر خودشان را نشان دادند: «وقتی وارد باشگاه برق شدم، سنی نداشتم اما به پشتوانه پوشیدن لباس یکی از باقدمتترین باشگاههای ایران رفتم خواستگاری و ازدواج کردم. اما هنوز آنقدری از ازدواجم نگذشته بود که باشگاه منحل شد.»
وقتی داستان امیر به اینجا رسید، با صدایی آرام گفت: «انگار دنیا نمیخواست فوتبالیست شوم.»
هیچ تیم مطرحی در استان نبود که امیر با آنها قرارداد امضا کند. از سمت دیگر ازدواج کرده بود و نمیتوانست خانواده و همسرش را رها کند و دنبال سرنوشت فوتبالیاش برود. به اصرار خانواده تصمیم تلخ زندگیاش را گرفت و فوتبال را رها کرد: «برای من که توی رویاهایم تا پوشیدن لباس تیمملی ایران هم رفته بودم و خیلی از همتیمیهایم برای ادامه فوتبال به خارج از استان رفتند، کنار گذاشتن فوتبال سخت بود. اما چاره دیگری نداشتم و باید زندگیام را میچرخاندم. رفتم سراغ کار تعمیرات آسانسور و سالها همین کار را انجام دادم. توی این مدت هم تمرینات فوتبالم را ادامه دادم. اما دیگر ستاره استان فارس نبودم و آدمی بودم که از صبح تا شب توی اتاقک آسانسور کار میکرد و غروبها هم سری به زمین فوتبال میزد تا بوی چمن فوتبال یادش نرود.»
تصمیم مهم با کمک دیوار
بالاخره یک اتفاق باعث شد امیر بعد از سالها یک تصمیم مهم توی زندگیاش بگیرد: «چندماه پیش از آسانسور سقوط کردم و دچار سانحه شدم. بعد از بهبودی تصمیم گرفتم شغلم را عوض کنم و این بار با رویای دیگری دوباره به فوتبال برگردم. آموزش به بچههای بااستعداد شیرازی و ساختن فوتبالیستهای آینده؛ آن هم با آگهیهای دیوار.»
او میگوید: راستش دوست دارم رویایی که خودم هیچوقت بهاش نرسیدم را برای آنها واقعی کنم.»
سبک آموزش امیر حسنزاده با همه کلاسهای فوتبال و دورههای مربیگری تفاوت دارد و همان اول تکلیفش را با کسانی که قصد آموزش دارند، روشن میکند.
او در گفتوگو با اتاق خبر دیوار میگوید: «خیلی وقتها بچهها میخواهند در یک آکادمی فوتبال ثبتنام کنند تا چند ماه تابستان را مشغول باشند و بعد هم فوتبال را رها کنند تا تابستان سال بعد. اما من شاگردهای موقتی را قبول نمیکنم. دنبال بچههایی میگردم که تمام زندگیشان فوتبال باشد و تصمیم گرفتهاند فوتبال را حرفهای یاد بگیرند و بازی کنند. تمام ظرافتهای تکنیک فردی را بهشان آموزش میدهم و وقتی کنار زمین تماشایشان میکنم حس میکنم انگار خودم پابهتوپ شدهام. شما هم دعا کنید این بچهها برعکس من به آرزوهایشان برسند.»
پشت هر کدام از آگهیها، آدمهایی مثل این کاربر دیوار با داستانهایی شنیدنی هستند. آدمهایی مثل امیر حسنزاده که در روزهایی نهچندان دور همتیمیها و دوستانی مثل شهرام گودرزی داشت که بعدها در تراکتورسازی و شهر خودرو بازی کردند. به قول خودش دنیا که هیچوقت به او اجازه نداد فوتبالیست شود، حالا باید ستاره شدن شاگردانش را تماشا کند. مردی که بزرگترین هدفش آموزش به پسربچههای عاشق فوتبال است. پسرهایی که از دل آگهیهای «دیوار» سالها بعد حتما چندتایی فوتبالیست حرفهای ازشان ساخته خواهد شد تا دنیا قرضاش را به امیر حسنزاده ادا کند.
3 پاسخ
از صدتا داستان انگیزشی بهتر بود.
آرزوی موفقیت براش میکنم.
زیبا بود. ایشالله به آرزویت برسی
ای کاش انسان همیشه میتونست برای رویاهاش تلاش کنه و با مشکلاتش بجنگه تا حسرت روزهایی که میتونست برا خودش بسازه رو نخوره