در یکی از قدیمیترین شهرهای ایران، جایی که نیزارهای حاشیه رودخانهها هنوز نفس میکشند، آقای دارابی، کاربر ۳۲ ساله دیوار، شاید یکی از آخرین حصیربافهای بروجردی است که به شغل آباواجدادیاش ادامه میدهد.
پدرش استادکار بود، سقف میزد، پرده میبافت، سایهبان درست میکرد، نیها را خودش از کنار رودخانه جمع میکرد. اما حالا پدر سالهاست که از کار افتاده. آلزایمر دارد و آقای دارابی، تنها وارث این حرفهٔ فراموششده است که با همین شغل، خرج پدر را به دوش میکشد.
«حصیربافی کار پدریمه. از بچگی توی کارگاهش میچرخیدم. از همون موقع عاشق بوی نی خشک و صدای نخ و چوب شدم»
آقای دارابی نسلاندرنسل بروجردی است همانجا هم زندگی میکند. اما بیشتر مشتریانش از استان خوزستاناند؛ اهواز، دزفول، آبادان. برای همین هم بیشتر آگهیهایش در دیوار را در شهرهای کوچک و بزرگ استان خوزستان منتشر میکند.
«اونجا آفتاب تیزه، مردم دنبال سایهان. حصیر و سایهبون هنوز خریدار داره.»
حصیربافی کار آسانی نیست. باید از بین گلولای رودخانه گذر کرد، نیهای پٌر و محکم کنار رودخانه را با داس چید، پشتهای از آنها جمع کرد، به کارگاه آورد، آنها را شست و تمیز کرد و در کناری گذاشت تا خشک شوند. بعد دار چوبی را علم کرد و ساعتها سر پا ایستاد برای بافتن.
«اون روزها با پدرم میرفتیم اطراف روستا نی جمع میکردیم. کار زیاد بود، حال پدرم هم خوب بود. یه حال و هوای دیگهای داشتیم. الان دیگه کسی این کار را ادامه نمیده، نسبت به زحمتش درآمدش کمه. کسی سمتش نمیاد ولی من عاشقشم»
محصولات آقای دارابی معمولاً برای پنجره، بالکن یا سایهبان کولر استفاده میشوند. مشتریهای او کسانی هستند که دوست دارند خانهشان سبک و سیاق سنتی داشته باشد، کسانی که حصیر و نی را به برزنت و پلاستیک ترجیح میدهند و هنوز برای زحمت دست احترام قائلاند.
«حصیر برعکس بقیه سایهبانها جلوی آفتاب دووم میاره، اون هم آفتاب اهواز که پلاستیک رو آب میکنه. اما بعضی مشتریها فقط تماس میگیرن و قیمت میپرسن، خرید نمیکنن، اعتماد اینترنتی پایینه»
او حالا فروشهایش را با «پرداخت امن» انجام میدهد تا خیال مشتری راحت باشد.
«پرداخت امن رو فعال کردم، خیلی کمک کرده. وقتیکه ارسال کردم عکس بارنامه رو هم میفرستم تا مشتریها خیالشون راحت بشه»
آقای دارابی که جز فعالان صنایعدستی است، قدیمترها در نمایشگاههای صنایعدستی و هنری شرکت میکرد. اما حالا هزینه شرکت در نمایشگاهها بالا رفته و کمتر در این رویدادها شرکت میکند.
«هزینه نمایشگاه زیاد بود دیگه نرفتیم. باز دیوار بهتره ارزونتره. دیوار کمکم کرده دیده بشیم. فقط ای کاش حمایت بیشتری از هنرِ دست میشد.»
حالا بیشتر فروشش از دیوار انجام میشود و خاطرات جالبی از مشتریهایش دارد. بازیگری که او را از دیوار پیدا کرده و حضوری آمده تا از او خرید کند و بعد از دیدن حصیرها کلی ذوقزده شده. مشتریهایی که وقتی حصیر به دستشان میرسد، پیام میدهند و راضیاند. از آنهایی میگوید که حتی بعد از چند سال پیام میدهند که هنوز حصیر را دارند.
او خوب میداند در مواجهه با سختیهای زندگی، همچنان پایدار و استوار ایستاده، نیها را با عشقی که در دل دارد، به آفتابگیرهایی دلپسند و زیبا بدل میکند.