آقای حدادی دوتارساز

زمزمه چوب در جان ساز؛ قصه آقای حدادی، سازنده دوتار 

آقای حدادی کاربر ۳۵ ساله دیوار و ساکن تربت‌جام، پانزده سال است که با دستانش به درختان توت جان می‌دهد و آن‌ها را به زبان می‌آورد.

او چوب‌های خام را می‌تراشد، می‌بُرد، صیقل می‌دهد و تبدیلشان می‌کند به دوتارهایی که صدایشان مثل یک زمزمهٔ قدیمی، در جان آدمی می‌نشیند. 

بوی چوب توت، زردآلو، گردو و عطر عناب، صدای رنده و گردهای ریزِ چوب که از روزنه‌های سقف و لابه‌لای نور، به سمت آسمان می‌روند، اینجا کارگاه کوچکی است در سرزمین نغمه‌ها، خراسان. 

پادکست زمزمه چوب در جان ساز:

حالا چند سالی است که آقای حدادی سازها را در دیوار آگهی می‌کند و می‌فروشد. دوتار برای مردم تربت‌جام فقط یک ساز نیست؛ قصه‌ای است نُقل همه مجالسشان، در محافل مختلف، شب‌نشینی‌ها، جشن‌ها، عروسی‌ها و عزاداری‌ها صدایش بیشتر از هر نوایی شنیده می‌شود. 

«دوست و آشنا می‌زدن، من هم می‌نشستم، نگاه می‌کردم، دل می‌دادم به نوای زیباش. باید عاشقش باشی. باید صداشو دوست داشته باشی که بتونی درستش کنی»

آقای حدادی ۲۰ ساله بود که وارد کارگاه ساز شد. استاد بزرگی نداشت، اما الگوهای استادان بزرگ را پیاده‌سازی می‌کرد. آن‌قدر نگاه کرد و آزمود که حال خودش یکی از معدود دوتارسازهای این منطقه است.

 برای ساخت ساز کارش را با تنه‌های درخت توت شروع می‌کند. آن‌ها را به چهار قسمت تقسیم می‌کند، بعد با رنده و قلم و تیشه می‌تراشد، الگوی دوتار را روی آن پیاده کرده و داخل کاسه را خالی می‌کند، سپس خوب می‌چسباند، می‌گذارد خشک شوند، بعد نوبت دسته است از چوب گردو، عناب یا زردآلو و سرآخر صفحه، پرده‌گذاری و سیم.

آقای حدادی مثل یک استادِ قدیمی طی چندین هفته تا چند ماه، به‌آرامی صدا را در دل سازها جای می‌دهد. سازهایش یا «یک‌تکه»اند یا «ترکه‌ای»؛ اولی سنتی‌تر با نوایی کهن، دومی سبک‌تر و امروزی‌تر.

سازهای آقای حدادی تا حالا به همه‌جای ایران رفته‌اند: تهران، نیشابور، مشهد، زابل و حتی هزاران کیلومتر آن‌طرف‌تر سوئد، کانادا، آمریکا و هرجا که عاشقی انتظار نوایش را می‌کشد. در این میان دیوار یکی از مهم‌ترین راه‌های ارتباطی‌اش با آدم‌ها بوده: 

«خدا خیرش بده دیوار رو، خیلی کمک کرده. بیشتر مشتری‌هام از دیواره، دیگه نیازی به تبلیغات نیست، مشتری مستقیم میاد از خودت می‌خره. به‌قول گفتنی، از دیوار زیاد به ما رسیده.»

آقای حدادی تقریباً همهٔ سازهایش را روی دیوار می‌گذارد. از اولین آگهی‌اش تا امروز، دیوار شده بخشی از کار و زندگی‌اش:

 «دیوار این واسطه‌ها رو حذف کرد، اونا باعث می‌شدن سود ما کم بشه و فروشمون پایین بیاد. دیوار الان خودش یه بازار بزرگه که به هر نقطه‌ای میتونی فروش داشته باشی»

اما حالا با همه عشقش، ساز ساختن برایش سخت شده. گردِ چوب اذیتش می‌کند، چوب کمیاب شده، بازار هم کساد است. می‌گوید:

«من دوست دارم همه قدر این هنر رو بدونن. چون داره فراموش می‌شه. مردم الان نمی‌تونن ساز بخرن، چون خرید مایحتاج واجب‌تره. ای‌کاش مسئولین یه کاری بکنن که این هنر از یاد نره، صدای این ساز خاموش نشه.»

اخبار مرتبط

باغی از جنس آب و آفتاب؛ قصه آقای ساعد، باغدار آلبالوکار

عطر چای در زمین پدری؛ قصه آقای صحتی، چای‌کار املشی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *